جدول جو
جدول جو

معنی جهود شدن - جستجوی لغت در جدول جو

جهود شدن
اگر جهودی درخواب بیند که مسلمان شد، دلیل که زود بمیرد یا مسلمان گردد. جابر مغربی
اگر کسی در خواب بیند جهود شد، دلیل که بر راه بدعت بود و جهودان را یاری دهد و قول ایشان را راست دارد. اگر کسی بیند او جهود شد یا ترسا یا مشرک یا بت پرست، دلیل بود بر ضلالت و گمراهی او بر خدای تعالی و بهتان و دروغ گوید. اگر بیند از آن کیش برگشت و مسلمان شد، دلیل که گناهی بزرگ از او در وجود آید و سرانجام توبه کند و به سوی حق تعالی بازگردد. اگر به خواب بیند که نداند از کدام دین است، یا از کدام قبله نماز می باید کرد، دلیل که سرگشته و متحیر و سرگردان شود و فروماند. محمد بن سیرین
اگر کسی بیند که جهود شد، دلیل که صاحب خواب را کاری مشکل پیدا گردد و بر مخالف شریعت سنت یابد، زیرا که یهودمشتق است از هدی. اگر مغی را به خواب یند، دلیل که صاحب خواب به کارهای دنیا فریفته گردد و غافل بود از کار آخرت.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جور شدن
تصویر جور شدن
فراهم و آماده شدن، مرتب و هماهنگ شدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ زَ دَ)
نیلگون شدن. نیلی شدن. ازرق گشتن:
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست
شد کبود ازشانۀ دست آینۀ زانوی من.
خاقانی.
، سیاه شدن. تیره و تار شدن. کدر گشتن:
ز بیراهی کار کرد تو بود
که شد روز بر شاه ایران کبود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُ بَ خوا / خا دَ)
کشته شدن در راه خدا و در راه خدمت به مدینه. (ناظم الاطباء). کشته شدن در راه خدا یا حقیقتی و هدفی مقدس: در این عهد نزدیک ابومنصور... در حدود عراق شهید شد. (کلیله و دمنه). مکاید حسّاد بدان رسید که در دست ناصرالدین شهید شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 357)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
بوجود آمدن. هست شدن:
آنگهی کآنچه نیست بوده شود
یا چو این بود شد بفرساید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
به دود تبدیل شدن. چون دود گشتن. به رنگ و شکل و بوی دود درآمدن بر اثر سوختن:
زآب حسامش فلک رنگ برد چون زمین
زآتش خشمش زمین دود شود چون فلک.
خاقانی.
، کنایه است از به هوا رفتن و نابود شدن. چون دود از میان رفتن و زایل شدن. (یادداشت مؤلف).
- دود شدن و به هوا رفتن، بی مصرفی معلوم و بی نتیجۀ روشن تلف شدن مالی. فانی و نابود شدن چنانکه مالی کثیر در دست وارثی نادان: اموال فلانی دود شد و به هوا (یا آسمان) رفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ اَ تَ)
ژرف شدن. چال شدن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
به هوس آمدن. آرزو و خواهانی یافتن:
طبع تو را تا هوس نحو شد
صورت علم از دل ما محو شد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گود شدن
تصویر گود شدن
عمیق شدن ژرف گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول شدن
تصویر هول شدن
دستپاچه شدن دست و پای خودرا گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مورد استهزا قرار گرفتن مسخره شدن: هو شدم اما زمیدان در نرفتم مردوار لیک یاران را سر برگ من مضطر نبود. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول شدن
تصویر هول شدن
((~. شُ دَ))
دستپاچه شدن
فرهنگ فارسی معین
آشکارشدن، نمایان گشتن، علنی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد